کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رسول رشیدی راد     نوع شعر : توسل     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بر لبـم دارم سلامت یوسف زهـرا سلام            چشم من بی‌آنکه بیند، آن رخ زیبا سلام

دل خوشم بر مستحبی که جوابش واجب است            آشـنایی که غـریـبی دیـده‌ای از ما سـلام


آل یاسین خوانِ ارکان ظهـورت گشته‌ام            پا بنه بر دیـده، پاسخ گو سلامم را سلام

بین مردم هر سلامی را سلامت در پی است            چشم بد دور از شما جانت سلامت با سلام

نه فقط جمعه که هر روزم شروعش با شماست            رو به قـبله هر نـمازم می‌شـود آقا سـلام

به عمویت رفته‌ای در قد و قامت ای عزیز            کی شود چشمم دهد بر آن قدِ رعنا سلام

در مدینه یا نجف یا جمکران یا مشهدی            یا عـراقی در زیارت بر شما آنجا سلام

یاد ما هم باش وقـتی می‌دهی در کـربلا            بر شهید تشنه لب، بر زینب کبری سلام

یاد ما کن در زیارت خـواندنِ ناحـیه‌ات            می‌دهی وقـتی برآن قـربانی تـنهـا سلام

در فرازی‌که سلامت می‌رسد بر جسم او            بی کفن افـتاده پاره پاره در صحرا سلام

یا در آنجا که نشـسته، قاتلش بر سینه‌اش            می‌دهی بر خواهرش بر مادرش زهرا سلام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد این ما هستیم که با امام زمان غریبه هستیم او همیشه به فکر و دعا گوی شیعیان است

دل خوشم بر مستحبی که جوابش واجب است            آشـنایی که غـریـبی می‌کـنی با ما سـلام

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دارد دوبـاره رنـگ مـی‌بـازد حـنـایم            پـس با چه رویی سـوی تو آقا بـیـایم

دریـا تـویی، مولا تویی، آقا تویی تو            من دسـت خـالی آمـدم، آقـا ... گـدایم


راه گـلـویـم را دوبـاره بـغـض بـسته            آقــا بـبـیـن کـه در نـمـی‌آیـد صــدایـم

دستی بکـش بر این دل غربت گرفته            شــایـد کــمـی آرام گــردد دردهــایـم

پشتم به تو گرم است، از من رو مگردان            من بی‌تو مثل کودکی بی‌دست و پایم

آقا زمـیـن خـورده دوبـاره نـوکـر تو            فکری به حالم کن که مشغـول هوایم

این حرف‌ها، از روی دلتنگی است آقا            بــدجــور دلـتـنـگ اذان کـــربــلایــم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دست بر دامان آن زن می‌شوم کز شوکتش            قـرن‌ها افتاده هر مردی به پای عـزّتش

قدر اگر زهراست! قدر فاطمه این دختر است            باخبر هرگـز نباشد هیچکس از قـیمتـش


با همان دستی که آتش را گرفت از خیمه‌ها            آبرو بـخـشـیـده ابـراهـیـم را بـا مـلـتـش

آستین‌پاره نه با خود ذولفقار آورده است            کاخ اسـتبداد را ویـران کـند با قـدرتش!

می‌نویسند عالمان از معجزات خطبه‌اش            می‌نـشیـنند اولیا هر روز پای صحـبتـش

سوختن پای حسین از واجبات زینب است            او بلا را می‌خـرد هر قدر باشد قـیمتـش

بین این بزم عزا هرکس حسینی می‌شود            مطـمئناً بوده با امـضای زینب دعـوتش

چادرش را بر کمر می‌بـنـند و بالای تل            منتـظر می‌ایـسـتد پس کی بیاید نوبـتـش

سهم آبـش را مـیان بچه‌ها تـقـسیـم کـرد            تشنه‌تر بود از همه حرفی نمی‌زد از عطش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌نویسند عالمان از معجزات خطبه‌اش            می‌نـشیـنند انبـیا هرروز پای صحـبتـش

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر برادر

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در برت تقدیم جان می‌خواستم اما نشد            چون کبـوتر آشیان می‌خواستم اما نشد

تا کنم گریه به یک زخم از هزاران زخم تو            روضه‌ای فوق زمان می‌خواستم اما نشد


زخم و خاک و آفتاب و خیمۀ غارت شده            من بـرایت سایـبان می‌خـواستم اما نشد

تا به جای تو لگد کوب سواران می‌شدم            من هزاران جان ز حق می‌خواستم اما نشد

دور تا از محـمل زینب کند نامحرمان            غرش یک پهلـوان می‌خواستم اما نشد

تا که شاید لحـظۀ آخر به پایت دق کنم            مهلـتی از سـاربان می‌خـواستم اما نشد

غسل و کفن و دفن و تشیع ات بماند آه من            بر سرت سنگ نشان می‌خواستم اما نشد

نه عمامه نه عبا خاتم نه در وقت سفر            از لبِ لعـلت اذان می‌خـواسـتم اما نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

تا به جای تو لگد کوب سواران می‌شدم            من هـزاران جان می‌خـواسـتم اما نشد

نه عمامه نه عبا خاتم نه در وقت سفر            از لب لعل لبت اذان می‌خواستم اما نشد

 

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر برادر

شاعر : حسین دارند نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تا تو بـودی، نـفـسِ آیـنـه دلـگـیر نـبود            در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود

بی‌تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت            از دلم پرس که این‌گونه زمین‌گیر نبود


آه از درد اسیری که به همراهی اشک            جز صدای جرس و نـالـۀ زنجـیر نبود

با تو می‌خـواسـتم از کـربـبلا برگـردم            با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود

گرچه با اشک مرا از تو جدا می‌کردند            رفـتنم را تو ببخـشای، که تقصیر نبود

خواسـتم جای پدر، بر بدنت بوسه زنم            به تنت جـز اثـر بـوسـۀ شـمـشـیر نبود

مردمی عهد شکـستـند که گوش دلشان            آن‌قَـدَر سـنگ، که امید به تـأثـیـر نبود

لحظه‌ای کاش! پس از داغ مرا می‌دیدی            تا ببینی که چنین، خواهر تو پیـر نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن بوسیدن رگ های بریده و گلو تغییر داده شد

خواسـتم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم            به تنت جـز اثـر بـوسـۀ شـمـشـیر نبود

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : سعید بیابانکی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده            در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده

کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش            روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده


گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده            مـثـل کـوهـی بـاز هم الله‌اکـبـر، ایسـتاده

گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده            گـاه بـالای سرِ تـن‌های بی‌سـر ایـسـتاده

در کلامش خشم و آرامش تو گویی توأمانند            آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده

کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی            این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده

زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی            مثل کوه محـکـمی پشت بـرادر ایسـتاده

با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه            راست‌قـامت عـین عـباس دلاور ایستاده

خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن            بر سر حکـم الهـی چون پیـمبـر ایستاده

کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود            با وجـود آن هـمـه داغ مـکـرر ایـسـتاده

شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور            زینب اما مثـل ماهی روی منبر ایستاده

زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم            آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده

پرچـم شاه شـهـیدان تا ابـد بـالاست بـالا            بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی            بیرون زده در روز، عجـب ماه تمامی

مـی‌آیــد و در راه قــیــامــاً و قــعـــودا            گامی به زمین خورده و برخاسته گامی


می‌آید و پیـشانی او صبـح، چه صبحی            می‌آید و پیـش نظرش شام... چه شامی

شـمـشـیر به دست آمده لـبـیک بـگـویـد            بی‌آنکه بگـویـد پـدر از جـنگ، کـلامی

او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی            این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی

یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غریبی            یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی

دل‌ها همه هـستـند اسیـرش، چه اسیری
شاهان همه هستند فـقـیرش، چه امیری

با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است            شرمنـده‌ام از رویت اگر قافیه آب است

شرمـنده‌ام از روی تو تنها نه فـقـط من            از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است

زینب سـر بـالـین تو با گـریـه نـشـسـته            تر کردن پـیـشـانی بـیـمار، ثـواب است

در خـیمه برای عـطشت نیست جـوابی            از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است

درد تو به تـشـریح، مـضـامـین مـقـاتـل            آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است

چشمان تو بسته‌ست، عجب روضۀ بازی!
بـا تـربـت گـودال که سـرگـرم نـمـازی

ای هر سـخـنـت هر عـمـلت آیـۀ قـرآن            ای کـوثر جاری شده در سـورۀ انـسان

هـر سجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایق            هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان

در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟            ای موی تو هر سال در این مـاه پریشان

بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟            ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان!

در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟            ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان!

افـتاده‌ای از پـشـت شتـر از غـم سرها؟
با نیـزه رسیده‌ست به این شهر، خـبرها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هستی‌اش را داد تا محفوظ باشد معجرش            مثـل کـوهی ماند پای اعـتـقاد و بـاورش

وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی            با یـل اُمُّ الـبـنـین بـودند در دور و برش


هـاجر و آسـیـه را دیـدم که می‌آموخـتـند            با چه شوقی درس عفّت را به پای منبرش

دختر نور است این بانو و بی‌شک آفتاب            می‌شود مانند شمعی بی‌رمق در محضرش

اسم او ذکر شب و روز همه آئینه‌هاست            عـصمت الله است این آئـینه نام دیگرش

حضرت زهرای اطهر مظهر حُجب و حیاست            ارث برده این عقیله حُجب را از مادرش

حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم            چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش

هر کسی در این جهان از عفتش دم می‌زند            یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مـریـم و آسـیـه را دیـدم که می‌آموخـتـند            با چه شوقی درس عفّت را به پای منبرش

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست            امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست

علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟            خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست


علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر            علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست

نباید شعلۀ این ماجرا یک لحـظه بنـشیند            عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست

به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است            که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست

مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی            به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست

امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته            که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست

پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر            صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست

غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش            که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : صادق بخشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

طنین «آیۀ تطهـیر» در صدایش بود            مـدیـنـه تـشـنـۀ تـکـرار ربّـنـایش بود

صحیفه‌ای که سراسر شعور و شیدایی‌ست            حدیث سلـسـله گـیـسوی آشـنایش بود


گرفته بود صبـورانه صبر را در بر            همیشه آینه مجـذوب سجـده‌هایش بود

حدیث تشنگی و آب را مپـرس از او            که عـهـدنـامۀ عُـشّـاق کربـلایش بود

اگر چه آب روان بود مَـهـر مادر او            چه شد که آینه‌گردان غصه‌هایش بود

چگونه لب بگشاید به یک تبـسم سبز            کسی که حادثه‌ای سرخ پابه‌پایش بود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است            تازه عاشورا شروعِ کارِ او با مردم است

آمده این دشت را سیراب از کوثر کُــند            آمـده تـا کــربـلا را کـربـلایـی تـر کُـنـد


آمده تا عشق را با خـونِ خود امضا کُند            تا خودش هیهات من الـذلّه را معنـا کُـند

حجِّ واجب را رها کرده خدا واجب‌تر است            مرگِ با عزّت برایِ شیرمردان بهتر است

کوفیان اینبار هم حمد و سپاس آورده‌اند            نـامه در نـامه برایش التـمـاس آورده‌اند

خوب می‌داند که اینها مردِ میدان نیستند            دستِ پیمـان داده امّا پایِ پیمـان نیـستـند

کینه دارند از علی مولا« ولی» آورده است            تا توانسته به همراه‌اش علی آورده است

در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است            با نگاهِ خود وهب‌ها را مسلمان کرده است

آه؛ با یک جمله‌اش عالم حسینی می‌شود            عاقبت«حرِّ یزیدی» هم حسینی می‌شود

عاقبت خیری برایِ غیر می‌خواهد حسین            تا دمِ آخر بر اینها خیر می‌خواهد حسین

آمده تا فـاش سازد رمز و رازِ عشق را            در دلِ مـیدان به پا دارد نمـازِ عشـق را

شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است            زیرِ خنجر هم «حسین بن علی» آزاده است

اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شده ست            بر زمین افتاده و انگار اکبرتر شده‌ست

کربلا تفسیرِ خوبی‌هاست، بد تعریف شد            روضه در روضه قیامِ کربلا تحریف شد

غُربتش بی‌آبی و تعدادِ زخم و تیر نیست            دردِ او از زخمِ تیغ و نیزه و شمشیر نیست

غُربتش اینجاست می‌گویند جان را باخته‌ست            او برایِ کسبِ قدرت جنگ راه انداخته‌ست

کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر می‌خواسته            نامسلمان‌ها علی اصغر مگر می‌خواسته؟

کسبِ قدرت با زن و فرزند می‌آید مگر            بـا رقــیّـه دخـتـرِ دلـبـنـد مـی‌آیـد مگـر؟

او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است            قدرتِ کرببلا در خُطبه‌های زینب است

قدرتِ کرببلا در عشق و در دلداده گی‌ست            کربلا اوجِ شکوهِ عـزّت و آزاده گی‌ست

تن به تیر و نیزه داد امّا به ذلّت تن نداد            سر به دشمن داد امّا دست با دشمن نداد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر حذف شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. ضمناً آخرین شهید کربلا فردی بنام هَفهاف بن مُهَنَّد است که از بصره به یاری امام آمد اما عصر عاشورا و بعد از شهادت حضرت رسید؛ جنگید و شهید شد از شهدای بنی هاشم نیز آخرین شهید عبدالله بن الحسن می باشد نه حضرت علی اصغر.

هر مسیری غیر راهِ کربلا بیراهه است            آخرین مردِ قـیامِ کـربلا شش ماهه است

زبانحال حضرت رباب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس            یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس
آنچه از دشتِ بلا در خاطراتم پُر شده است            اشک خونِ دیدۀ ساقی و ساغر ماند و بس


از کـنـارِ قـتـلگه وقـتی عـبـورم داده‌اند            دیده‌ام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس
وقتی آن شب خونِ زلفت را ز اشکم شسته‌ام            تازه فهمیدم برایم از تو یک سر ماند و بس
با خودم گهوارۀ شیرخواره‌ام را می‌برم            گو در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس
عصرِ عاشورا مرا وقتی که جولان داده‌اند            در نگاهم شرحی از تصویرِ محشر ماند و بس
وقتِ رفـتن سوی کوفه آخـرین آهِ نگـاه            گو فقط سوزی خزان از باغِ کوثر ماند و بس!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با خودم گهوارۀ شش ماهه‌ام را می‌برم            گو در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : سیده اسما اسماعیلی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ظهـر روز واقـعه دیدم که جانم می‌رود            جان به کف سمت عدو سرو روانم می‌رود

سرو‌ من سرمست بود و سر سپرد و جان فشاند            سرفراز از وادی نی سایه‌سارم می‌رود


خیمه‌های شعله‌ور تکـرار دیوار و درند            باغ ما آتش گرفت و باغبان هم می‌رود

داغ دیدم پشت داغ و صبر کردم پشت صبر            عمر من همگـام با اندوه و ماتم می‌رود

جان من بر نیزه و جـسمم میان کاروان            من به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

روی همچون ماه تو خونین و خاک‌آلوده است؟            یا منم اینجا که نـور از دیدگـانم می‌رود

جـسـم پاکـت مانـده جا در آسـتان نـیـنوا            زین جـدایی تا مدیـنه سوز آهـم می‌رود

باز می‌گردم به سویت وعده ما اربعـین            گرچه با این اربعین عمر گرانم می‌رود

: امتیاز

مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا

شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاروان می‌رود و داغ به حنجـر دارد            سـاربان بر سـر نی، لالۀ پـرپـر دارد

آیه در آیه قرائت شده جسمی که به تن            کهـنه پیـراهـنی از سورۀ کـوثـر دارد


سینه سنگین شده در گودی مقتل ای وای            خنجری سمت گلو، شمر چه در سر دارد!

این غریبی که چنین زیر سم اسبان است            زینت دوش نـبی بود؟ که بـاور دارد؟

بر پـریشانی گـیـسوی تو می‌زد شـانه             گرچه بر جان و تنش زخم، مکرر دارد

بارها کرده سوال عـمه، عـمو عـباسم            خبر از سوختن خـیمه و معجـر دارد؟

مشک را بر لب عطشان گره زد، آه نشد            چه کسی ساقی بی‌دست به لشکر دارد!؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به جوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـوبۀ محـمل و پیـشـانی بشکـستۀ من            این زبانی است که در معرکه، خواهر دارد

مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

روی زمین افـتادی و بال و پرت رفت            نا بـاورانه نـیـزه در نـیـزه سرت رفت

تـو زینت دوش نـبی بودی ولی حـیـف            خوردی زمین و زیر مرکب پیکرت رفت


عـمامه و خُـود و سـپر، شـمـشیر، حتی            در آن هـیـاهـو یـادگـار مــادرت رفـت

ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد            وقتی به دست دشمنان انگـشترت رفت

بـاور نـدارم قــسـمـتـی از مـقـتـلـت را            باور ندارم که اسارت خـواهرت رفت

دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟            خاکم به سر بر نیزه رأس اطهرت رفت

حالا که نزدیک فـراتی...با خـبر باش!            از کـربلا لب تـشنه آخر دخـترت رفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد            وقتی به دست ساربان انگـشترت رفت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟            دیگر چرا در مطبخ  خولی سرت رفت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یـادت می‌آید دفـن کردی اصـغرت را؟            بر روی نیزه‌ها چرا پس اصغرت رفت؟

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

نـیـرو نـمـانـده است بـه بـازو بـرادرم            تــا نــیــزه‌هـای در بــدنـت را درآورم

ای عمر من چگونه تنت اینچـنین شده            بالا بلـنـد قـامـت تو چـون نـگـیـن شده


با تـیـغ و تـیـر پیـرهـنـت ریز ریز شد            از نـعـل‌هـای تـازه تنت ریـز ریـز شد

ای پاره‌پاره تن به زمین ریختی حسین            از دست‌های من به زمین ریختی حسین

یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست            بردنـد نیـزه‌ها بـدنت را به روی دست

دسـتی سـیـاه پیـرهـنت را ربوده است            هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است

نـشناخـتم اگر که تو را حق بده حسین            آه ای مـرمـلٌ بـدمـا حـق بـده حـسـیــن

چون چاره نیست از بدنت دور می‌شوم            بـا تـازیــانـه‌هـا ز تـنـت دور مـی‌شـوم

زخمی‌ترین بدن به که بسپارمت حسین؟            تنهـاترین من به که بـسپارمت حـسین؟

از لحظه‌ای که گرگ صفت‌ها رها شدند            خـلـخـال‌هـا روانــۀ بــازارهـا شــدنــد

غـربت ببین چـگـونه سفر می‌برد مرا            فـریـادهای حـرمـلـه سـر می‌بـرد مـرا

: امتیاز

مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

کـشـتـی بــاورمـان نـوح نـدارد بـی‌تـو            زنـدگی نـیــز دگـر روح نـدارد بـی‌تـو

لحـظه‌ها در غـم هجـر تو کفن پوشیدند            هـمـۀ خـاطـره‌ها زهـر بـلا نـوشـیـدنـد


یک طرف جـنّـتـی از آیـۀ قـرآنـی بود            یک طرف دوزخی از لشکر سفیانی بود

آسمان تیره شد و پشت زمین تیر کشید            تا خزان خم شد و بر جدّ تو شمشیر کشید

آری این آیت حق مثل علی مظلوم است            او جگر گوشۀ زهراست، ولی مظلوم است

آن که با شور دعا بر عـرفات آتش زد            عـطشـش بر جگر نهرِ فـرات آتش زد

بین تقدیر و عطش هَروله می‌کرد حسین            رفتنش خون به دل قافله می‌کرد حسین

روز و شب بی‌تو ببین شام غریبان شده است            و سری بر سر نی قاری قرآن شده است

نخل‌ها هم پس از این واقعه شاعر شده‌اند            ذاکـر حُـرّ و حبیب بن مـظاهـر شده‌اند

داغ هـفـتاد و دو آلالۀ بی‌سـر با توست            سیـصد و سیـزده آئـیـنۀ باور با توست

جـاده‌ها چـشم به راه‌انـد، بـیا، زود بیا!            جان به لب آمده، ای مهدی موعود،‌ بیا!

: امتیاز

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد            ستاره‌سوخـته‌ای، صحبت از غمی دارد

شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمه‌ای‌ست            به پای نخـل که گـیـسوی درهـمی دارد


شب است و ماه به هر خیمه‌ای که می‌نگرد            نـشـسـتـه مـادری و بـزم مـاتــمـی دارد

شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه سوخته            به وسـعـت ابـدیّـت، جـهـان غـمی دارد

شب است و سنگ صبوری به ناله می‌گوید            کـجـاست دُرّ یـتـیـمی که هـمدمی دارد؟

شب است و دختر معـصـوم سیدالشهـدا            برای نـوحـه‌گـری، فـرصت کـمی دارد

شب است و سایۀ اهریـمنی شـتاب‌ آلـود            رَود به سوی سلـیـمان که خـاتـمی دارد

شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلوم            ز اشـک فـاطـمـه، امّـیـد مـرهـمی دارد

شب است و این همه غم، در عوالم ملکوت            خـدا گـواست، پیـمـبر چه عـالـمی دارد

شب است و ماتم اصغر گرفته است، رباب            ز گــاهــوارۀ او، چـشــم بــرنــمـی‌دارد

شب است و قـافـله‌سالار شاهدان شهـید            به دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد

شب است و بر سر سجّاده‌ای پُر از اخلاص            بـلـنـد ‌‌قـامت عـصـمـت، قد خـمـی دارد

شب است و زینبِ دور از حسین می‌داند            نفـس کـشـیـدنِ بی‌او، چه مـاتـمـی دارد

: امتیاز

ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قطعه

با اینکه تـشـنه‌اند ولی از غـم حـسـین            دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست

دلـسـوز مـردهای حـرم بـود زیـنب و            زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست


مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی            پایی برای قـامت زینب رکـاب نیست

هر کودکی به سـرخیِ این تـازیـانه‌ها            فهمیده است نام عـمو هم ثـواب نیست

ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب            دیگر صدای گـریهٔ طفـل رباب نیست

حالا که آب از سر اصغر گذشته است            گـفـتـنـد آب آمـده دیگـر سـراب نیست

ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت            بیند که پیش رأس عزیزش شراب نیست

: امتیاز

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

اولـیـن شـام جـدائـی‌سـت خـدا می‌دانـد            داغ هـا نـا متـنـهاهـی‌ست خـدا می‌دانـد

کـس نـدانـد بجـز از حـیّ تعـالی آنشب            حال­ هـاشان چه حـالی‌ست خـدا می‌داند


واژه بی­ معنی و مفهوم در این داغ عظیم            کس نداند که چه داغی‌ست خدا می‌داند

یک­ طرف کعب نی و تشنگی و زخم گران            یک ­طرف داغ جـدایی‌ست خدا می‌داند

یک ­طرف خیمه نیم سوخته شد مأواشان            پیش روشان قتلگاهی‌ست ... خدا می‌داند

گرچه از داغ همه پاره جگـر، پژمرده            حالشـان حـال خـدایی‌ست خـدا می‌داند

مـادری نـغـمۀ لالایی دلـبـنـدش داشـت            جای شیرخوار چه خالی‌ست خدا می‌داند

جـگـر اهل سـما پاره شد از این نغـمه            وای من این چه نوایی‌ست خدا می‌داند

بـاز مشغـول نـوازش شـده و می‌بـوسد            روی طـفلی که خـیالی‌ست خدا می‌داند

نیست گهواره ولی روی دو دستش خواباند            شیـر خـواری که الهی‌ست خدا می‌داند

لب فـرو بند چه دانی چه گـذشته سائل            عرش در آه و فغانی‌ست ... خدا می‌داند

: امتیاز

ترسیم حالات حضرت رقیه در غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن اسحاقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از خـاک عـطـر نـم نـم بـاران بلند شد            از جای خود به شوق فـراوان بلند شد

 یک مشت آب هـدیه برای رباب بُرد            کم کم صدای خـنـدۀ طـفـلان بـلـند شد


بابا رسید و بوسه به دستان او گذاشت            این خواب دختریست که یک آن بلند شد

و دیـد خـیـمه‌هـا هـمه آتـشـفـشـان شده            فـریـاد زد به سـمت بـیـابـان بـلـند شد

از پشت خارها که به آنـسو نگـاه کرد            خـورشـید سربـرهـنه پـریشان بلند شد

باور نکرد و بغض خودش را به باد داد            این شد که دست مـرد نگهـبان بلند شد

شب بود؛ آیه آیه زمین خورد والضحی            از نی صـدای حـضرت قـرآن بلند شد

دخـتر گـرفـته بود دلش را که ناگهـان            از خـانه‌های کـوفه بـوی نـان بـلند شد

وارد شـدنـد خـسـته و شـلاق کـافـری            از جـا به احـتـرام یـتـیـمـان بـلـنـد شـد

: امتیاز